صدای مرا از آشپزخانه‌ی خامه‌ای می‌شنوید...

  • /

    آشپزخامه

  • /

    آشپزخامه

  • /

    آشپزخامه

  • /

    آشپزخامه

  • /

    آشپزخامه

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

من از قبیله‌ی باران، تو از تبار تگرگی؟ یا تو از قبیله‌ی باران، من از تبار تگرگم؟


دیروز ساعت یک و خورده‌ای، داشتیم نهار می‌خوردیم که هدهد زنگ زد به گوشیم، گفت خودش کلاسه و ساعت سه قراره مهمون بیاد خونه‌ش و من بدوئم برم خونه‌ش، جمع کنم و جارو بزنم و فلان کنم و بهمان کنم. یکی از اقوام که موقع عروسی عزادار پسرشون بودن، حالا برای تبریک و دادن کادو قرار بود بیان خونه‌ش. منم در حینی که حاضر می‌شدم، افکار پلیدی در سرم می‌پروراندم! گفتم خونه‌ش که خالیه، برم نقشه‌ی پخت کاپ‌کیک مغزدارمو اونجا پباده کنم 😆 این چند روز یکی دو بار کیک پخته بودم، دیگه صدای خانواده ممکن بود دربیاد. یواشکی، جوری که مامان نبینن یه لیسک و شکلات تخته‌ای و دو تا تخم‌مرغ برداشتم و گذاشتم تو کیفم. نمی‌دونستم تخم‌مرغ تو خونه‌ش هست یا نه. تو راه هم چند تا کپسول کاپ‌کیک خریدم و رفتم. یک و سی و پنج دقیقه رسیدم. آرد و شکر و روغن و تخم‌مرغ رو گذاشتم. شکلات رو خرد کردم، با تخته گذاشتم جلوی بخاری که یه‌کم از انجماد بیاد بیرون (چون شکلات رو تو یخچال نگه می‌دارم). بعد رفتم دنبال وانیل و بیکینگ‌پودر گشتم. دو تا پاکت پیدا کردم، ولی روشون ننوشته بود کدوم وانیله کدوم بیکینگ‌پودر. منم جای تاسفه، ولی تا حال نمی‌تونم از روی ظاهرشون صددرصد تشخیص بدم که کدوم کدومه. مزه کردم و باز هم جای تاسفه که من تا دیروز نمی‌دونستم بیکینگ‌پودر چه مزه‌ایه! فقط چون می‌دونستم وانیلش شکریه، تشخیص دادم :) بعد رسیدم به مشکل بعدی! یادم رفته بود پیمانه‌هامو بیارم و هدهد هم پیمانه نداره :( منم مواد رو همین‌جور چشمی ریختم رفت :) و چالش بعدی؛ شیر نداشت و منم بالکل فراموش کرده بودم که شیر لازمه. هیچی دیگه، آب، جور شیر رو کشید! شد یازده تا کاپ‌کیک. وسط خمیر هر کدوم یکی دو تیکه شکلات هم گذاشتم که موقع نصف کردن شکلات از توش فوران کنه!!! ساعت دو و ده دقیقه بود که گذاشتمشون بپزن. بعد هم شروع کردم شستن و رفتن و مرتب کردن. حالا خونه‌ش بهم‌ریخته هم نبود، ولی چون ممکن بود قبل از سه برسن، دیگه مجبور بودم بجنبم. پختش خیلی طول کشید، فکر کنم سه یا یه‌کم زودتر بود که گذاشتمشون تو فریزر تا زودتر سرد بشن. یه‌کم هم شکلات رو بن‌ماری کردم، با روغن قاطی کردم، روشونو تزئین نمودم. مهمون‌ها هم پنج و نیم اومدن :|||
اینا هم باقی‌مانده‌ش بود که بعد رفتن مهمون‌ها عکس گرفتم. یعنی یک ساااااعت درگیر همین عکس بودم 😂😂😂 از گرفتنش بگیر تا دانلود نرم‌افزار و ادیت و فلان!


اما! شکلاتی که وسطش گذاشته بودم، جامد بود :| یعنی یا از اول ذوب نشده؛ یا اینکه ذوب شده، بعد از سرد شدن دوباره بسته. آخه شکلات در دمای اتاق جامده دیگه. برای دفعه‌ی بعد دو تا راهکار دارم. یک اینکه شکلات صبحانه رو بریزم تو قالب شکلات تخته‌ای بذارم تو فریزر که ببنده، بعد بذارم وسط خمیر. چون شکلات صبحانه تو دمای اتاق روونه. دو اینکه شکلات تخته‌ای رو با شیر رقیق کنم، جوری که مایع بمونه، بعد بذارم فریزر ببنده، بذارم بین خمیر. اولی شاید بهتر باشه، به لحاظ طعم شکلات و قوامش.


امشب هم شیرینی کشمشی پختم. عینهووووو شیرینی‌های بازار شده. دستورشو از پاپیون برداشتم. اونی که دستورشو گذاشته بود، نوشته بود که دستور بین‌المللیه و بابت آموزشش پنجاه تومن به آموزشگاه پول داده. اما قلق داره و باید بیاد دستمون. الحق و الانصاف هم دستورش عالی بود. عالی یعنی عالی! اولین باریه که دست‌پختم شبیه بازاری‌ها میشه. با اینکه من ماست نداشتم و به‌جاش شیر ریختم، بازم خوب شد. اما شیرینیش بیشتر از ذائقه‌ی خانواده‌ی ماست و من نمی‌دونم دفعه‌ی بعد میشه پودرقند کمتر بریزم یا نه، چون پودر قند از مؤلفه‌های اصلی سازنده‌ی بافت کیک و شیرینیه و فقط برای شیرین کردن نیست که بتونیم هرچقدر خواستیم بریزیم. حالا من یه امتحان می‌کنم ببینم چی میشه. خدا رو چه دیدید، شاید برای نوروز شیرینی‌های خودمو ریختم تو حلق خلق‌الله!

عکس هم نگرفتم :)



چقدر هم خوب بود که امروز یک عالمه بارون و کمی برف اومد و من تو این هوا رفتم حرم :))) الحمد لله رب العالمین :)

  • چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۷
  • ۹

زبرای یکرنگ!


موقع جدا کردن زرده و سفیده، داشتم به این فکر می‌کردم که چرا هیشکی زرده و سفیده رو مثل من جدا نمی‌کنه؟ نه تو کلیپ‌های آموزشی دیدم، نه تو ترفندهای تلگرامی و اینستاگرامی، نه بین اطرافیان. با خودم می‌گفتم روش به این آسونی و سریعی! به! من چه مکتشفی‌ام! که ناگهان اولین تخم مرغی که شکستم شتلق از دستم در رفت و زرده و سفیده جوری قاطی شد که جداشدنی نبود =)) الانم رفتم تو نت سرچ کردم، دیدم یکی روش منو دزدیده به همه آموزش داده :|


درش که آوردم، با خلال دندون امتحان کردم، تمیز تمیز اومد بیرون. یه پارچه گرفتم دستم و قالب رو روی دستم برگردوندم. کاغذ روغنی رو که از زیرش جدا کردم، یه ضربه‌ی کوچیک زدم، چشمتون روز بد نبینه، مایع بود زیرش هنوز 😁 فریاد کمک کمکم خونه رو پر کرد و کسی جنب نخورد :| (البته من واقعا کمک کسی رو نمی‌خواستم و این بر همگان واضح و مبرهن بود. اساسا تو آشپزی، کمک، بیشتر دست و پاگیره تا واقعا کمک باشه. تا بخوام توضیح بدم که چیکار بکن، ده بار خودم انجامش دادم.) نمی‌تونستم جایی بذارمش، چون از هم وا می‌رفت. به همون حالت که کیک روی دستم بود، کاغذ جدید درآوردم، سایز قالب علامت زدم، برش زدم و گذاشتم کف قالب و کیک رو توش گذاشتم و دوباره گذاشتم بپزه. اما خیلی کیک خوبی شد. پایه‌ی خوبی هم واسه کیک تولد می‌تونه باشه.
ساعت تقریبا ده شد که کیک من هم آماده شد. گذاشتم تو یخچال و با مامان و آقای رفتیم برف‌نوردی ^_^ فکر کنم عمق برف اینجا به یک متر و نیم هم رسیده :| البته باز هم شکر که یه چیزایی شبیه برف از اون بالا میفته پایین :)

این بود سرگذشت کیک دو هویته! (یک سوم هویتش، یلووینیه؛ دو سومش مامان و آقایی!)



16 بهمن
این یکی رو هم امروز درست کردم. ولی ترکید :( روش ترک بزرگی خورده. دیشب هم ترک داشت، ولی نه به این بزرگی. دلیلش هم احتمال میدم به خاطر این باشه که تا 35 دقیقه بالا و پایین روشن بود، بعد به خاطر تجربه‌ی دیشب که زیرش خام مونده بود، بالا رو خاموش کردم و 35 دقیقه‌ی دیگه هم پخت. بعد که رفتم همون‌طور که در عکس ملاحظه می‌کنید، دیدم منفجر شده :((


درسته، مثل دیشب، بالا زودتر پخته بود و پایین خام بود. وقتی پخت رو از بالا متوقف کردم، پایین پخت و پف کرد و بالا رو ترکوند. دفعه‌ی بعد از اول بالا رو خاموش می‌کنم، وسطاش روشن می‌کنم، ببینم چی میشه. شاید هم به جای وسط، بیارم طبقه‌ی پایین بذارم که پایین زودتر بپزه. چون بافت خوبی داره و میشه پایه‌ی کیک تولد باشه، می‌ارزه که هی امتحان کنم تا به دستور درست درمونی برسم.

  • سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۷
  • ۱۵